آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

بهار زندگی من

دموکراسی

عصر با خانواده نشسته بودیم که بابام پرسید: بستنی بخرم یا فالوده؟ شهرام: در حال انتخاب مامان: در حال انتخاب محسن : در حال انتخاب آوینا : توی باغ نبود من داشتم می گفتم بَس.... که بابا پرسید: آوینا بستنی میخوره یا فالوده؟ گفتم فالوده. بابا : پس میرم فالوده بخرم. . . . هی روزگار!! شما شاید ندونید اما من توی این خونه یک زمانی برو بیایی داشتم.  تو رو خدا خودتون رو ناراحت نکنید . این نیز بگذرد!!!!
2 مرداد 1392

ترک اعتیاد

چهارشنبه - یک خرداد با خودم فکر کردم این مدت که تهران هستم آوینا رو به یکی از مراکز ترک اعتیاد ببرم. هر روز  اعتیادش شدید تر میشه  و من می ترسم از روزی که مجبور بشم فرش زیر پامون رو هم به خاطر اعتیادش بفروشم.  اما از طرفی هم فکر کردم شاید توی خونه با حمایت معنوی اعضای خانواده بتونه اعتیادش به پستونک  رو بزاره کنار. برای همین بستیمش به تخت!!!! بچم خیلی گریه کرد تا خوابش ببره. برای خودم هم خیلی سخت بود . ولی خوب چاره ای نیست دیگه.   ادامه دارد..... ................................................................................................................................   ...
2 مرداد 1392

مراسم بدرقه شهرام

امروز من و محسن و آوینا، شهرام رو تا ترمینال بیهقی همراهی کردیم تا اونجا ازش خداحافظی کنیم. اینم عکس خداحافظی   از اینجا به بعدش رو با اشک و آه بخونید لطفا!!! از دوماهگی آوینا، این اولین باره که قراره به مدت ده روز از هم دور بمانیم. وقتی از هم خداحافظی کردیم توی گلوی هر دومون بغض بود. آوینا هم البته توی محوطه  با چشمش دنبال نی نی می گشت. و  به آدمهایی که براش  چشم و ابرویی نشان می دادند لبخند تحویل میداد. وقتی شهرام رفت و ما به ماشین برگشتیم، آوینا در طول مسیر سعی کرد با خالی کردن داشبورد ماشین محسن سر خودشو گرم کنه. به این ترتیب که یکی یکی محتویات داشبورد رو خالی میکرد و به تشخیص خودش یا به محسن میداد و یا ...
2 مرداد 1392

زلف بر باد مده.....

امروز آوینا خیلی خانم و باشخصیت نشست تا برای اولین بار موهاش کوتاه بشه. محسن این وظیفه خطیر رو به عهده گرفت و آوینای ژولی پولی و فرفری این شکلی شد. ...
2 مرداد 1392

ترک اعتیاد (قسمت دوم)

امشب یک شیر تپل براش درست کردم و بردمش توی اتاق تا بخوابه. شیرو تا تهش خورد و بعد هم اعتراض کرد که کمه. وقتی دوباره براش درست کردم، نخورد. بعد هم اشاره کرد تا یکی یکی عروسک ها رو بیارم به رختخوابش تا بهشون شیر بده.  به تدی کوچولو و جوجو و خرسی و کوفت و بیب و بیب و بیب و....... تا شعاع 3 متری به هر جونوری جلوی چشمش بود شیر داد. حتی به نوار چسب پنج سانتی. دوباره یک نگاه به پستونکش کرد و زد زیر گریه. گذاشتمش روی پام آروم شد ، یک کم غر زد و برای خودش لالایی خوند. دوباره پا شد زد زیر گریه. زمانی که آوینا همچنان گریه میکرد و من در حال ذکر غلط کردم بودم، بابا از اتاق بغلی  چند تا تقه زد به دیوار. آوینا ساکت شد و تدی رو بغل کرد...
2 مرداد 1392

کلمه ها از دید آوینا

ماما  بابا  اِک ، دوو، دِ  = یک ، دو ، سه  (وقت توپ بازی با خودش تکرار میکنه) دَرد = سَرد بوه = توپ پنگوئن = بَگ نی = نیست  گُبه = گربه مَمون= ممنون عمه عمو دای = دایی آب با = حمام نی نی  دَ دَ بَه = غذا  تااب = تاب بازی فوف= چیزهای داغ و خطرناک میمون کَ = کفش
2 مرداد 1392

ستاد کوفت سازی اقامت در تهران

از وقتی که اومدیم تهران آوینا به شدت شیطون شده. اصلا از اون دختر ملوس و آروم خبری نیست و دایما در حال تحریک دیگران (به خصوص محسن) برای بازی و شیطنت هست.  پنجشنبه که از پارک پلیس برگشتیم، شاهزاده خانم سرخوشانه داشت برای خودش قِر میداد و می رقصید که یهو تعادلش به هم خورد و با صورت محکم خورد به لبه مبل. دهنش سریع خونی شد و به نظر می رسید لثه اش پاره شده. حدود یک ساعتی صبر کردم تا خون بند اومد ولی تا یک چیزی می خورد دوباره خون می آمد. همراه محسن رفتیم دکتر. اول رفتیم درمانگاه تخصصی کودکان در سید خندان. دندانپزشک نداشتن و دکتر اطفال هم حاضر نشد معاینه اش کنه.  رفتیم دندانپزشکی شبانه روزی شریعتی ،دکتر گفت حتما باید دندانپزشک اطفا...
2 مرداد 1392

قایم موشک

بعد از ظهر به آوینا گفتم برو قایم شو، من  بیام پیدات کنم. فقط  سرشو برد بیرون. فکر میکنه وقتی ما رو نمیبینه، یعنی ما هم اونو نمی بینیم!!!   این طرز قایم شدنشه!!!!!   ...
2 مرداد 1392