دموکراسی
عصر با خانواده نشسته بودیم که بابام پرسید: بستنی بخرم یا فالوده؟ شهرام: در حال انتخاب مامان: در حال انتخاب محسن : در حال انتخاب آوینا : توی باغ نبود من داشتم می گفتم بَس.... که بابا پرسید: آوینا بستنی میخوره یا فالوده؟ گفتم فالوده. بابا : پس میرم فالوده بخرم. . . . هی روزگار!! شما شاید ندونید اما من توی این خونه یک زمانی برو بیایی داشتم. تو رو خدا خودتون رو ناراحت نکنید . این نیز بگذرد!!!!
نویسنده :
شادی
19:29